سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دشمن ترینِ مردم نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که لباسش از کردارش بهتر باشد ؛ لباسش لباسِ پیامبران باشد و کردارش کردارِ جبّاران . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

شهید میگوید ...

ارسال‌کننده : سید محمد در : 88/5/1 12:31 صبح

بسیجی عاشق کربلاس و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرا و نامی است در میان نامها.
نه، کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران اما حسین (ع)راهی به سوی حقیقت نیست کربلا ما را نیزدر میان خیل کربلاییان بپذیر ما میاییم تا بر خاک تو بوسه
زنیم وراهی دیار قدس شویم /
ا
نتظار سایه ای از اشتیاق بر همه چیز کشانده است همه ی کارهای معمولی پر از راز میشود و اشیا حقیقتی دیگر می یابند
نان همان نان است و آب همان آب است و بچه ها همان بچه های صمیمی و بی تکلف و متواضع و ساده ای هستند که همیشه در مسجد ونماز جمعه و محل کارت و اینجا و آنجا میبینی اما در اینجا و در این ساعات همه ی چیزهای معمولی حقیقتی دیگر پیدا میکنند تو گویی همه اشیا گنج هایی از رازهای شگفت خلقت هستند اما تو تابه حال در نمیافتی. امان از غفلت /
جنگ ادامه دارد همچنان که هزاران سال است ازآغاز هبوط بشر در کره ی زمین تا کنون ادامه داشته است
ماییم که بار تاریخ را بر دوش گرفته ایم تا جهان رابه سرنوشت خویش برسانیم و خون سرخ ما فلقیست که پیش ازطلوع خورشید عدالت برآسمان تقدیر نشسته است /

آمریکا اکنون مظهر اکبر شیطان و دست قدر ت اوست اگر ما با این مظهر اکبر شیطان نبرد نکنیم یاد خورشید حق در غروب غرب فراموش میگردد و شیطان جاودانه زمین را تسخیر میکند کجاست آن که به خون خواهی مقتول کربلا قیام کند و انتقام او را از یزدیدیان باز ستاند
این طالب بدم المقتول کربلا /

دوربین به هر کجا رو میکند بچه ها می گریزند اگر هم کسی اقبال میکند میخواهد پیام استقامت خویش را ابلاغ کند
آنها میدانند که نفس حجاب آنها است و برای رسیدن به مقام قرب تنها از خود گذشتن کافی است اگر چه تنها از خود گذشتن کافی باشد
ولی این نه در توان هر تازه رسیده ای است و عجبا باید باور کرد که در سراسر جهان تنها این خیل وفادارانند که قدرت از خود گذشتگی دارند .
اکبر بی سیمچی شهید حاج علی اکبر رحمانیان و بعد هم فرمانده ی یکی از گروهانهای گردان کمیل .
دوربین به هر کجا که رو میکند بچه ها میگریزند آنها سعی میکنند که خود را در میان جنگ گم کنند
نام و نشان سنگینی هاییست که سالکین طریق خدا از آندو می گریزند و اگر هم کسی از خود میگوید هیچ رنگ و شائبه ای از اوج در آن دیده نمیشود .
انعکاس غروب آفتاب درآبگرفتگی شلمچه تمثیلی است تاریخی  .
آیتی است از آیات قدسی آفرینش که در خود راز یک سنت تغییر ناپذیر را نهفته دارد . شهادت جانمایه ی انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است . رمز آنکه سید الشهدا را خون خدا می خوانند در همینجاست .
خون به پیکره ی حق در طول تاریخ از قلب عاشوراست و اگر حقیقت را بخواهی هنوز روز عاشورا به شب نریسده است .کاروان تاریخ روان است و یاران عاشورایی سید الشهدا (ع) پای به سیاره ی زمین میگذارند و در زیرخیمه هایی پشمینه ویا در خانه هایی کاه گلی بزرگ میشوند و خود را به صحرای کربلا میرسانند . مرتضی جاویدی و تمراس چگینی از این خیلند .

                               
ساعاتی قبل از شهادت و عروج !

و اکنون شهید آوینی خود را از میان تصاویر خویش به تصویر کشید . هر چند به قول او بچه ها از دوربین میگریختند .
آری از تصویر و تزویر گریخت . هیچگاه دوربین او را ندید و آه که او همه چیز را میدید و از فتح ، روایت کرد ...

.................

پی نوشت : عکس از  http://aviny.ir




کلمات کلیدی : شهید آوینی، عاشورا، جنگ، دوربین، کربلا، فرار

آنان که زنده اند !

ارسال‌کننده : سید محمد در : 87/12/26 11:48 صبح


تنها برای رسیدن به سرزمین ملائک !
مینویسم تا یاد کرده باشم !
شاید ...! شاید ...! لیاقت عبور از ردپای ملائک را یافتم !
و این تنها دلتنگی من است از خاک سرخ !
دیگر نمیخواهم بذله بنویسم میخواهم عین حقیقت را بنویسم !
گاه برای معرفت یافتن ! و گاه برای افسوس !

به قول یکی از ملائک ...(پ 1)

: بچه ها قدر این زمان و شرایطی رو که ما در اون قرار داریم رو بدونبد . همن طوری که ما الان غبطه میخوریم به حال شهدای صدر اسلام و شهدای کربلا ، در آینده هم انسان هایی می آیند که به حال ما غبطه میخورند و آرزو میکنند ای کاش در زمان ما و در شرایط ما بودند ...:
خنده هایشان حکایت از نشاط شهادت ...(پ 2)

: لحظه ی عبور از هور زیباترین خاطرات من است که این همه نیرو با سوار شدن بر قایق به صورت مفرح و دلشادی که انسان آن را فقط در کلام وحی در لحظاتی که خداوند آیاتی از بهشت را برای انسان بیان میکند که اگر انسان خوب و با صفا باشد در آن دنیا به بهشت خواهد رفت را می بیند . و قتی رزمندگان اسلام را سوار بر قایق ها میدیدم که به سوی دشمن می رفتند و آنقدر خوشحال و بشاش هستند و آیات قرآن را زمزمه کرده و فریاد الله اکبر بر سر زبان دارند ، احساس میکردم که این بسیجی ها در بهشت هستند و به سوی خداوند خویش شتافته اند ...:
گاه سجده کرده و استعانت !
و گاه شتافتن برای شهادت و یاری رزمندگان را بر مهر پدری ...(پ 1)
:
نزدیک عملیات بود. تازه دختردار شده بود . یک روز دیدم سرپاکت از جیبش زده بیرون . گفتم : چیه؟ گفت: عکس دخترمه.گفتم : بده ببینم.
گفت : هنوز خودم ندیدم . گفتم : چرا ؟ گفت : الان موقع عملیاته ، می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم . باشه بعد ...:
آنها که کاری حسینی کردند و کنون کاری زینبی باید کرد !
چونانکه مادرش کرد ...(پ 1)
:
ای لشکر علی ابن ابیطالب (ع) هر کجا هستید ، پیام مادر مهدی را بشنوید «فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» خوف شما را نگیرد ، هرگز محزون نشوید، حرکت کنید ، حرکتی حسینی ، حماسه سرایی کنید ، هدف مقدس را دنبال کنید. من آرزو میکنم کاش به تعداد رگهای بدنم فرزندانی داشتم و همه را در راه اسلام میدادم و با خون های آنها در خت اسلام را آبیاری میکردم ...:


این است لیاقت شهادت و ...
ای شهدا ! برای ما حمد بخوانید که شما زنده اید و ما مرده ...

پ 1 : خاطراتی از شهید مهدی زین الدین - برگرفته از نشریات الزهرا ...

التماس دعا ...




کلمات کلیدی : شهیدزین الدین، خاطرات، افسوس، عملیات، شهادت، لیاقت

نیلوفران خاکی ...

ارسال‌کننده : سید محمد در : 87/7/2 1:16 صبح

خاک ...
سنگر...
پلاک...
سه شب پیش بعد از هیئت رفتم نمایشگاه . خدا خیرشون بده . سخت کار میکردن . یعنی با عشق کار میکردن .
هر کی سرش تو کار خودش بود.
...علی جان اون بیل و بیار ...
... حاجی دیر شدا کی میان این بچه های تدارکات ...
... بچه بدو یه گونی گل وردار بیار...
مصداق واقعی "لبخند بزن بسیجی"

                            
همین جوری که پرسه میزدم ، یکی از اون بچه های باحال سرش و از پشت خاکریز در آورد و گفت :
چیکار میکنی سید ؟! بیا تو میدون کارت داریم . ما هم که از خدامون بود . پریدیم وسط . خلاصه شدیم تخریب چی ...
فضای عجیبی بود .از این طرف صدای تیر و خمپاره . از اون طرف صدای زیارت عاشورای بچه ها . جاتون خالی .
آدم بدجوری یاد شهداء میفته .
شد نیلوفران خاکی ...
التماس دعا برا اون بچه هایی که دارن راه شهدا رو حفظ میکنن و همه بچه بسیجیا ...
.......

پی نوشت غمناک !!
شهادت آقام علی رو تسلیت میگم .
شب نوزدهم یکی از بچه های هیئت بعد از مراسم افتاد و پاشو رو به قبله دراز کرد و رفت ... یه فاتحه بخونی ثواب کردی ...




کلمات کلیدی :

   1   2      >
جنبش  وبلاگی حمایت از طلبه سیرجانی