باغبان ... !
با غبان رفت . گل ها هراسانند . کسی هست که دست نوازش بر سر گل ها بکشد !؟ کسی هست که آفت را از آنها دور کند ؟! باغ دلش گرفت . پس باغبان کجاست ؟!
نمی دونم از کجا شروع کنم ...
نمی دونم از چی بگم ...
از هر چه بگم کم گفتم ...
من اصلا بلد نیستم از سیاست و رهبری بگم ...
من ...
کاشکی ما هم اون موقع بودیم ...
کاشکی حتی شده یه بار هم دستش و می بوسیدیم ...
کاشکی حتی شده یه بار اون پایین می نشستیم و آقا رو اون بالا می دیدیم ...
ولی چیزی که هست دیگه این کاش و ای کاش ها فایده نداره ...
فقط یه چیز فایده داره و اونم اینه که دستی رو که امام به طرفمون تکون داد و ما رو تو این مسیر قرار داد ما هم دستای قشنگش و بگیریم و باهاش عهد ببندیم ...
که تا آخرش باهاتیم ....
تا آخرش وایسادیم ...
عمرا اگه بذاریم این کشور دست اونایی بیفته که تو سال ها به دنبال این بودی که همه ی اونا رو کنار بکشی ...
که همه ی رنج ها و غصه هات هم برا همین بود وبس ...
فقط برا این بود که این ملت چی میشه ...
اسلام چی میشه ...
مسلمون چی میشه ...
آقا خدا کنه هممون تونسته باشیم تا اینجا حفظش کنیم ...
چیزی رو حفظ کنیم که تو بخاطرش رفتی ...
آقا ...
وقتی ...
صورت قشنگ و نورانیت و تو تلویزیون می بینم ...
وقتی ...
اون حرفای قشنگت و می شنوم ...
وقتی ...
مردمی و می بینم که چنان عاشقانه نشستن و سرشون و به نشونه ی تایید حرفات و به نشونه ی تقویت پیمان با تو تکون می دن ...
وقتی...
سینه زنی جوونای سیاه پوشی رو می بینم که حسین حسین شون آدم رو دیوونه می کنه ...
وقتی ...
کوچه های خلوت ....
کوچه های باریک رو بدون تو می بینم ...
وقتی حسینیه رو بدون تو می بینم ...
وقتی صدای قدمات و دیگه نمی شنوم ...
وقتی اون صندلی و میکروفون رو بدون تو می بینم ...
وقتی از پشت پنجره دیگه نمی بینمت ...
وقتی با اون عظمتت میگی من دست کارگر رو می بوسم ...
وقتی ...
اون سادگی و پاکی و صداقت و شجاعت و آگاهی و احساس و پدری و رهبری و مهر و عطوفت و رنج و زحمت و عشق و صفا و صمیمیت و نشاط و شادی و بزرگی رو می بینم ....
وقتی می بینم از اون بالا از تو هلی کوپتر به مردمی نگاه می کنی که اون پایین چه غمی رو دارن تحمل می کنن ...
وقتی پیر و جوون و بچه و زن و مرد و می بینم که داغ از دست دادنت رو دیدن ...
وقتی ...
همه ی اون رزمنده هایی رو می بینم که پای منبرت از گریه سیر نمی شن ...
وقتی همه و همه ی اینا رو می بینم ...
وقتی همه ی این چیزا رو می شنوم ...
وقتی لبخندت و از نزدیک می بینم ...
وقتی از گریه برات می میرم ...
وقتی شب و روز فقط به عکست نگاه می کنم و چلیک چلیک اشک می ریزم ...
چرا درک نکنم !؟
چرا باور نکنم !؟
چرا با ولایت میثاق نبندم !؟
چرا اسلام رو حفظ نکنم !؟
چرا مسلمون نباشم !؟
.
.
.
.
.
میگن ما همون نسل سومی ها هستیم ...
ما همون کسایی هستیم که پیام امام اون جور که باید بهمون نرسیده ...
امام همون پیامی برا ما داره که برا اولی ها داشت ....
نهضت امام همون ارزش هایی که برا اون نسل داشت برا ما هم داره ...
مگه میشه اون ارزش ها برا ما نباشه ....
.
.
.
جای چیزی که خالیه همینه بچه ها ...
بخدا همینه ...
ما که داریم ادعا می کنیم ...
ما که داریم داد می زنیم ...
بیاین کاری کنیم که وقتی ما رو می بینن امام رو تو وجودمون ببینن ...
با صداقت .... با مهربانی به زیر دست .... با ماشین زیر پامون ....
اگه پیامی بهمون برسه نسل سوم واول ودوم نداره همه یکی میشیم ...
با یک آرمان ....
اگه هم نرسه عزت نمی رسه .
(یا علی)
کلمات کلیدی :