و این بار محبت !
الفبای دوست داشتن
امروز با خودم فکر می کردم الفبای دوست داشتن و محبت چیه؟ این الفبا تو کدوم کتاب نوشته شده ؟
توسط کدوم معلما باید سرمشق داده بشه؟ اصلا کسی هست که اونارو تکرار کنه تا من و تو خوب یادمون بمونه و خوب یاد بگیریم؟
به اطرافم نگاه می کنم دنبال محبت و دوست داشتن می گردم اما می دونی چی پیدا می کنم برات می گم:
امروز با خودم فکر می کردم الفبای دوست داشتن و محبت چیه؟ این الفبا تو کدوم کتاب نوشته شده ؟
توسط کدوم معلما باید سرمشق داده بشه؟ اصلا کسی هست که اونارو تکرار کنه تا من و تو خوب یادمون بمونه و خوب یاد بگیریم؟
به اطرافم نگاه می کنم دنبال محبت و دوست داشتن می گردم اما می دونی چی پیدا می کنم برات می گم:
پیرزنی و می بینم که کنار خیابون ایستاده تا شاید یکی پیداش بشه و وقتم داشته باشه تا اون از خیابون رد کنه یا راننده ها برا یه لحظه فقط یه لحظه پا رو ترمز بزارن و مهلت بدن تا اون رد بشه اما . . .
راننده تاکسی و می بینم که داره سر 100 تومان پول سر یه پسر جوون داد می زنه اما برای یه لحظه هم فکر غرور و شخصیت اون پسر جوون نیست.
مادری و می بینم که در جواب التماس های کودکش برای خرید عروسک هیچ جوابی جزء سکوت نداره.
یه نگاه که به خیابون می اندازم راننده ها رو می بینم که هیچ کدوم به فکر حال هم نیستند
هر کس به فکر اینکه خودش بتونه زودتر راه پیدا کنه و به قول خودش زرنگی بکنه؛
سبقت های ما تو زندگی شده از ماشین های هم نه از اعمال نیک هم.
دلم می خواهد یه موقع های چشم هام نابینای نابینا می شد، مثل موقعی که دیدم پدری از گرونی داروی بچه اش گوشه ایی از بیمارستان داره اشک می ریزه و من فقط و فقط بغض می کنم و به تو تویی که اون بالا هستی نگاه می کنم.
خدایا چرا! چرا ما آدم های که اشرف مخلوقات تو هستیم یه موقع ها به خاطر تو، به خاطر شادی و رضایت تو و به خاطر لبخند مهربان صاحبمان از خیلی چیزها چشم پوشی نمی کنیم؛ که در اصل این چشم پوشی ها به خاطر حال خودمون خوبه؟
مادری و می بینم که در جواب التماس های کودکش برای خرید عروسک هیچ جوابی جزء سکوت نداره.
یه نگاه که به خیابون می اندازم راننده ها رو می بینم که هیچ کدوم به فکر حال هم نیستند
هر کس به فکر اینکه خودش بتونه زودتر راه پیدا کنه و به قول خودش زرنگی بکنه؛
سبقت های ما تو زندگی شده از ماشین های هم نه از اعمال نیک هم.
دلم می خواهد یه موقع های چشم هام نابینای نابینا می شد، مثل موقعی که دیدم پدری از گرونی داروی بچه اش گوشه ایی از بیمارستان داره اشک می ریزه و من فقط و فقط بغض می کنم و به تو تویی که اون بالا هستی نگاه می کنم.
خدایا چرا! چرا ما آدم های که اشرف مخلوقات تو هستیم یه موقع ها به خاطر تو، به خاطر شادی و رضایت تو و به خاطر لبخند مهربان صاحبمان از خیلی چیزها چشم پوشی نمی کنیم؛ که در اصل این چشم پوشی ها به خاطر حال خودمون خوبه؟
حالا کم کم دارم معنی این جمله رو خوب می فهمم :
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند،و تو از اون رسم محبت بیاموزی.
حالا تو بگو ، تو بگو محبت و دوست داشتن را کجا باید پیدا کرد، تو این دنیا که محبت های ما تاریخ مصرف داره ،
ماها فقط وقتی ماه مبارک رمضان میاد یادمون می افته که گشنگی و تشنگی بد دردی،
وقتی جشن نیکوکاری می شه یادمون می افته که باید شادی هایمان را قسمت کنیم و. . . .
کلمات کلیدی :