نازک خیالی ...
مدام پرسه زنم در حوالی چشمت
که هم پیاله شوم با اهالی چشمت
به پای تاک زمستی دخیل می بندم
که ترک می نکند لاابالی چشمت
عطش سراغ من آمد شبی که نوشیدم
پیاله ای زشراب زلالی چشمت
نگاه کردم تو ، وقتی سراغ من آمد
که کشته بود مرا بی خیالی چشمت
هنوز چشم تو آبی ترین دریا هاست
مباد چشمه ی من خشکسالی چشمت
هوای چشم تو ابری ، فضای چشم تو سبز
خوش است آب و هوای شمالی چشمت
نهان نمی کنم از تو ، هنوز هم پیداست
کنار پنجره ها ، جای خالی چشمت
قسم به لطف نگاهت که شعر و موسیقی
نمی رسند به نازک خیالی چشمت
(پروانه)
کلمات کلیدی :