به سوی او ...
هسته ای در میان و پیرامونش سیاره هایی پروانه وار در گردش
دنیایی از حرکت ، تکاپو و تلاش
در حال شدن ، در جستجو
منظومه ای بزرگ ، نامش کهکشان
با انبوهی از منظومه ها
هر منظومه ، هسته ای در میان و پیرامونش سیاره هایی
پروانه وار در گردش
دنیایی از حرکت ، تکاپو و تلاش
در حال شدن ، در جستجو
منظومه ی شمسی ، عضوی از کهکشان راه شیری
اگر نوری از آخرین کهکشان شناخته شده هم اکنون به وسی زمین حرکت کند ، حدود ده میلیارد سال می گذرد تا به ما برسد
آن روز کجاییم ؟
کهکشان در حرکت
منظومه ها در جستجو
ستاره ها در پویش
سیاره ها در تکاپو
و جهان در حال شدن
و زمین ، در گوشه ای از کهکشان ، با سنگ ها ، خاک ها ، گیاهان ، حیوان ها و انسان ، در تلاش
در حال رفتن ،
به هر چه می نگری ، روز بعد ، نه ، لحظه ای بعد به گونه ی دیگر است ، حالی دیگر یافته است ،
هر چیزی برای رفتن آمده ، از ماندن می هراسد ،
در ماندن نابودی می بیند و در ایستایی ، مرگ !
چون می رود هست ، هست برای اینکه برود ،
به کجا ؟
همه چیز رودی شتابان ، نه مردابی ساکن . سکوت ، قرار و آرام معنا ندارد .
اگر خوب گوش دهی ، ترنم جاری جهان را می شنوی ؛
اگر خوب چشم باز کنی قدم های شتابان رفتن را می بینی و اگر حسی قوی داشته باشی ، نسیم این جریان همواره را احساس می کنی که :
جهان یک شکفتن است .
آن قطره ی آب که بر صخره می چکد ،
این دانه که از زمین سر می زند ،
این ماهی که در دل دریا می رقصد ،
آن آفتاب که بر عالم می تابد ،
آن پرنده که در آسمان پرواز می کند ،
همه سرود رفتن سر داده اند ، می گویند می رویم تا بمانیم .
حتی آن گلی که در خزان پژمرده می شود ،
آن دانه ای که در خاک می روید ،
در رستخیزی جدید و تحولی دیگر ، می شکفند ، جان می گیرند
طلوع می کنند و از خاک بر می آیند .
جهان - از ذره های اتم تا کهکشان های بزرگ - می روند ،
به سوی او ، او که آنها را به سوی خود می خواند ،
او که باقی و جاودانه است .
او جهان را برای بقا و جاودانگی آفرید ، برای حیات !
برای زیبایی !
برای خود که عین حیات و زیبایی است !
آن روز که خدا اولین خشت بنای عالم را نهاد ،
گل آن را با محبت خود آمیخت
و چنین شد که تمام ذرات هستی رو به سوی می رود .
و آن روز که گل آدم را سرشت ،
به او میل به جاودانگی بخشید ، و خود جاودانه ترین بود ،
به او میل به زیبایی داد ، و خود زیبایی مطلق بود ،
و آن روز که آدم به زمین هبوط کرد ،
بنی آدم در هجر آن زیبایی وخیر وکمال ، بی قرار شد ،
و از آن هنگام ، درمیان بنی آدم ، آنان که حقیقت هجران را یافتند ؛ مشتاقانه ، بر در هستی می کوبند ، به امید لقای او و رسیدن به آستان او .
" گفت پیغمبر رکوع است وسجود / بر در حق کوفتن حلقه ی وجود"
و این چنین ، زندگی شدنی به سوی او گردید
و رفتنی تا بی نهایت ، تا مطلق ؛
و این گونه بود که حیات ، زیبایی و نشاط یافت و خوف و حزن واندوه و نگرانی رخت بربست .
دوست من !
جهان آهنگ او را دارد .
تصمیم تو چیست ؟
قدم در راه گذاشته ای ؟
کلمات کلیدی :