ارسالکننده : سید محمد در : 87/4/4 1:14 صبح
شد دل من جای غصه ها بی تو مادر
رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست بخواب مادر
برای همیشه قلبم فقط جای توست بخواب مادر
رفتی و من تنها ماندم
با غصه ها و غم ها ماندم
گر که تو را آزردم من
مادر حلالم کن
بعد از تو من بی پناهم
ای که بودی تکیه گاهم
خیز و بنگر اشک و آهم
مادر حلالم کن
Now im allow feel with so much shame Mother im lost with out U
U was the sun that bright on my day Mother im lost with out U
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : سید محمد در : 87/3/14 3:38 عصر
با غبان رفت . گل ها هراسانند . کسی هست که دست نوازش بر سر گل ها بکشد !؟ کسی هست که آفت را از آنها دور کند ؟! باغ دلش گرفت . پس باغبان کجاست ؟!
نمی دونم از کجا شروع کنم ...
نمی دونم از چی بگم ...
از هر چه بگم کم گفتم ...
من اصلا بلد نیستم از سیاست و رهبری بگم ...
من ...
کاشکی ما هم اون موقع بودیم ...
کاشکی حتی شده یه بار هم دستش و می بوسیدیم ...
کاشکی حتی شده یه بار اون پایین می نشستیم و آقا رو اون بالا می دیدیم ...
ولی چیزی که هست دیگه این کاش و ای کاش ها فایده نداره ...
فقط یه چیز فایده داره و اونم اینه که دستی رو که امام به طرفمون تکون داد و ما رو تو این مسیر قرار داد ما هم دستای قشنگش و بگیریم و باهاش عهد ببندیم ...
که تا آخرش باهاتیم ....
تا آخرش وایسادیم ...
عمرا اگه بذاریم این کشور دست اونایی بیفته که تو سال ها به دنبال این بودی که همه ی اونا رو کنار بکشی ...
که همه ی رنج ها و غصه هات هم برا همین بود وبس ...
فقط برا این بود که این ملت چی میشه ...
اسلام چی میشه ...
مسلمون چی میشه ...
آقا خدا کنه هممون تونسته باشیم تا اینجا حفظش کنیم ...
چیزی رو حفظ کنیم که تو بخاطرش رفتی ...
آقا ...
وقتی ...
صورت قشنگ و نورانیت و تو تلویزیون می بینم ...
وقتی ...
اون حرفای قشنگت و می شنوم ...
وقتی ...
مردمی و می بینم که چنان عاشقانه نشستن و سرشون و به نشونه ی تایید حرفات و به نشونه ی تقویت پیمان با تو تکون می دن ...
وقتی...
سینه زنی جوونای سیاه پوشی رو می بینم که حسین حسین شون آدم رو دیوونه می کنه ...
وقتی ...
کوچه های خلوت ....
کوچه های باریک رو بدون تو می بینم ...
وقتی حسینیه رو بدون تو می بینم ...
وقتی صدای قدمات و دیگه نمی شنوم ...
وقتی اون صندلی و میکروفون رو بدون تو می بینم ...
وقتی از پشت پنجره دیگه نمی بینمت ...
وقتی با اون عظمتت میگی من دست کارگر رو می بوسم ...
وقتی ...
اون سادگی و پاکی و صداقت و شجاعت و آگاهی و احساس و پدری و رهبری و مهر و عطوفت و رنج و زحمت و عشق و صفا و صمیمیت و نشاط و شادی و بزرگی رو می بینم ....
وقتی می بینم از اون بالا از تو هلی کوپتر به مردمی نگاه می کنی که اون پایین چه غمی رو دارن تحمل می کنن ...
وقتی پیر و جوون و بچه و زن و مرد و می بینم که داغ از دست دادنت رو دیدن ...
وقتی ...
همه ی اون رزمنده هایی رو می بینم که پای منبرت از گریه سیر نمی شن ...
وقتی همه و همه ی اینا رو می بینم ...
وقتی همه ی این چیزا رو می شنوم ...
وقتی لبخندت و از نزدیک می بینم ...
وقتی از گریه برات می میرم ...
وقتی شب و روز فقط به عکست نگاه می کنم و چلیک چلیک اشک می ریزم ...
چرا درک نکنم !؟
چرا باور نکنم !؟
چرا با ولایت میثاق نبندم !؟
چرا اسلام رو حفظ نکنم !؟
چرا مسلمون نباشم !؟
.
.
.
.
.
میگن ما همون نسل سومی ها هستیم ...
ما همون کسایی هستیم که پیام امام اون جور که باید بهمون نرسیده ...
امام همون پیامی برا ما داره که برا اولی ها داشت ....
نهضت امام همون ارزش هایی که برا اون نسل داشت برا ما هم داره ...
مگه میشه اون ارزش ها برا ما نباشه ....
.
.
.
جای چیزی که خالیه همینه بچه ها ...
بخدا همینه ...
ما که داریم ادعا می کنیم ...
ما که داریم داد می زنیم ...
بیاین کاری کنیم که وقتی ما رو می بینن امام رو تو وجودمون ببینن ...
با صداقت .... با مهربانی به زیر دست .... با ماشین زیر پامون ....
اگه پیامی بهمون برسه نسل سوم واول ودوم نداره همه یکی میشیم ...
با یک آرمان ....
اگه هم نرسه عزت نمی رسه .
(یا علی)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : سید محمد در : 87/2/19 2:5 عصر
گلزار جلیل مصطفی (ص) فاطمه بود / شادی علی مرتضی فاطمه بود .......
ا نوار رسالت از حسن بود و حسین / سوگند که الطاف خدا فاطمه بود .........
سلام بر کوثر بی کران حق و مدافع حریم ولایت . سلام بر مظهر صفا و مهر و پاکی و صداقت .
فاطمه جان ! بر تو سلام می فرستم ؛
بر تو که ام ابیهای پدر بودی و عالمه ی همه ی عصر ها . به راستی با هیچ قلمی وصف تو را نتوان نوشت .
ای سرور زنان دو عالم ! می دانم اگر ماه ها و سال ها در وصف وجود نازنینت بنگارم و در شرح مظلومیتت
اشک ها جاری سازم ، باز هم همانند قطره ای است در مقابل دریا و خوب می دانم با تو سخن گفتن شایستگی می خواهد ،
اما تو خود گفته ای که شیعیان را شفاعت
می کنی و می دانم که مانند همسر و پدر مهربانت ، همیشه در حق دیگران دعا می کردی ، پس ما را هم از دعای خیرت محروم نگردان .
می خواهم از نمازت بنویسم ؛ همان نمازی که با قلبی آکنده از ایمان و سرشار از عشق به خداوند سبحان به جا می آوردی. با عبادتی عارفانه ، چنان به معراج می رفتی که گویی روح عزیز و مطهرت از این دنیا ی فانی پرواز نموده .
آری ! بی بی جان ! شما با نماز این گونه بودید و نماز و عبادت ما در مقابل شما هیچ است .
در وصف نماز عارفانه ات رسول اکرم (ص) فرموده است :
ایمان به خدا در اعماق دل و باطن روح فاطمه آن چنان نفوذ کرده و گسترش یافته است که برای عبادت خدا،
خود را از همه چیز فارغ می سازد.
و امام صادق (ع) می فرماید : آنگاه که فاطمه به معراج نماز می رفت ، نورش برای اهل آسمان می درخشید ؛
همچون اخترانی که بر چهره ی اهل زمین نورافشانی می کنند .
زهرا جان ! مهری که بر روی سجاده می گذاریم ، یادگار توست که از خاک مزار حمزه(ع)
مهری ساخته و پیشانی مبارکت را بر روی آن می نهادی ، تا نهایت خضوع و خشوع را در مقابل پروردگارت نمایان سازی ،
و تسبیح پایان هر نماز را به عشق تو ای مهر مطهر و ای فرزند عزیز پیامبر! بر زبان جاری میسازیم ،
زیرا این تسبیح را نخستین بار پیامبر (ص) به شما هدیه فرمودند و ما به نام مبارک شما تسبیح حضرت زهرا (س) می نامیم .
تو همان دختر نبوت و همسر ولایت هستی که شب های جمعه را در محراب عبادت می ایستادی و تمام شب را در هاله ای از نور به نماز و نیایش می پرداختی و سپس برای همه ی مردان و زنان مومن دعا می کردی ،
ولی از خود هیچ نمی گفتی و برای خود هیچ نمی خواستی و خوب می دانم که فدک را هم برای نیازمندان و فقرا
می خواستی ، نه برای خود . آری ؛ تو در نماز و عبادت این گونه بودی ، و لی ما چگونه ایم ؟!
عبادت های ناقص و عجولانه داریم و غرق در امور دنیوی گشته ایم و شاید بسیاری از ما غیر از خود و خود خواهی های خود ،
هیچ چیز و هیچ کس را نمی بینیم .
زهرای فاطمه ! آیا باز هم از نمازت بنویسم ؟
که هر چه بیشتر بیشتر می نگارم ، شرمگین تر می شوم ؛ از پاهای ورم کرده ات که ساعت ها در محراب عبادت می ایستادی و نیایش می کردی و از ترس خود به خود می لرزیدی ؛ چنان که رسول (ص) فرمودند : وقتی فاطمه در محراب و در مقابل پروردگار می ایستد ، خداوند به ملائکه اش می فرماید : ای ملائکه ی من ! بنگرید به کنیز من فاطمه ، سیده ی کنیزانم که در مقابل من به عبادت ایستاده ؛ به طوری که بدنش از ترس مقام من می لرزد و با تمام وجود و قلبش به عبادتم و اطاعتم رو آورده است .
شما فرشتگانم را شاهد می گیرم که شعیان فاطمه (س) را از آتش جهنم ایمن گردانیدم.
سلام خدا و فرشتگان در گاهش بر تو و خاندان پاکت باد که در دنیا و آخرت ، پیروان خود را همراهی می کنید .
با کمال صراحت و اطمینان می گویم که می توان از هر بعد شخصیت والایت ، کتاب ها نوشت ، ولی سودمند تر آن است که از وجود گرامی و ارزشمندتان الگو بگیریم .
قسم به روح بلندت و جسم مجروحت و سوگند به مظلومیت تو ،راهت را که همانا دفاع از حق و یاری رساندن به مستضعفان و ستمدیدگان و تربیت اسلامی فرزندان است ،
ادامه خواهیم داد و به عنوان یک مسلمان ، نخواهیم لوای حق به زمین گذاشته شود .
از درگاه خدای متعال نیز عزمی استوار ، ایمانی قوی و ضمیری پاک می طلبم تا بتوانیم نمونه ای از یک زن مسلمان واقعی را به زنان جهان معرفی نماییم .
از درگاه خدای متعال نیز می خواهیم در ظهور پسر فاطمه تعجیل بفرماید .
انشاءالله ....
کلمات کلیدی :